loading...
کارو فناوری مقطع اول متوسطه
آخرین ارسال های انجمن
امیر محمد نصیری بازدید : 258 جمعه 20 دی 1392 نظرات (2)

روزی که استاد صابونچی فلج شد ...
استادی هست در انجمن خوشنویسان به نام استاد صابونچی ، قیمت تابلوهاش زیر 4 میلیون نیست ، آقای صابونچی تصادف می کنه و قسمتی از بدنش فلج میشه ، از جمله دست راستی که باهاش تابلوهای گرون قیمت می نوشته و تدریس می کرده ، خودشون میگن ، سه سال تمام شبانه روز اشک ریختم و با دست چپم نوشتم ، بالاخره تونستم بعد از سه سال خون دل خوردن مثل دست راستم بنویسیم ، الانم باز تابلوهاشون همون قیمت های میلیونی رو داره.

کرایسلر ، نوازنده ای که عمرش را گذاشت...
آقای کرایسلر از نوازندگان مشهور دنیاست ، به زیبایی ویولن می نوازه ، توی یکی از کنسرت هاش ، وقتی اومد از سن بیاد پایین ، خانومی بهش گفت : آقای کرایسلر من حاضرم همه ی عمرم رو بدم تا مثل شما ویولن بزنم ، آقای کرایسلر لبخندی زد و گفت منم همین کار رو کردم !

یعنی منم همه ی عمرم رو گذاشتم تا تونستم اینجوری ویولن بزنم.

حالا حالا ها باید دوید ، برای رسیدن به هدف باید مایه گذاشت باید تلاش کرد باید همت داشت باید خون دل خورد. تلاشهای طاقت فرسا باید انجام داد.

ادیسون میگه من هیچ وقت هیچ کاری رو اتفاقی انجام ندادم ، همش بر اثر پشتکار و همت بوده.
ادیسون یه گیاهی رو پرورش میده که ماده ی اولیه ی تولید لاستیکه ، 1700 بار تجربه می کنه و نمی تونه اون گیاه رو بدست میاره ، 1700 بار تلاش کرده و ناامید نشده . ما نباید ناامید بشیم ، اجازه نداریم ناامید بشیم.

آقای راجر کرافورد ، یک پا داره و دو تا بازو همین !
راجر کرافورد که مادرزادی اینجوری به دنیا میاد ، تصمیم می گیره تنیس بازی کنه ، تنیس ! اصلا دست نداره بخواد راکت رو بگیره !

انقدر ممارست و تلاش می کنه ، که میشه استاد حرفه ای و بین المللی تنیس ، قهرمانان تنیس میان پیشش آموزش می بینن.

آقای دموستنس در یونان ، به لکنت زبان شدید مشهور بوده، به طوری که هر کلمه اش 2-3 دقیقه طول می کشیده ، دموستنس تصمیم می گیره سخنران بشه ! شوخیه نه ؟
میره از این سنگهای ریز جمع می کنه ، مشت مشت میذاشته تو دهنش ، از لای این سنگها سعی می کرده حرف بزنه بدون لکنت.

اگر تاریخ یونان رو بررسی کنید ، دموستنس جزو بزرگترین سخنرانان یونان به شمار میره.


سرهنگ ساندرز ، در سن 60 سالگی از ارتش امریکا بازنشسته میشه ، با ماهی 99 دلار حقوق.

آقای ساندرز زمانی که در ارتش بود ، چون اردو زیاد میرفتن معمولا خودش غذا واسه خودش درست می کرد ، چون غذاهای اردوی نظامی رو دوست نداشت.

آقای ساندرز یه پودری درست کرده بود مثل پودر سوخاری که به مرغ می زنیم ، از اونا ، وقتی این پودر رو به مرغ میزد ماهی بسیار لذیذ میشد.

انقدر خوشمزه می شد که چادر سرهنگ ساندرز شده بود پاتوق بقیه سرهنگ ها ، چون اونا هم خیلی از مرغایی که ساندرز درست می کرد خوششون میومد و میگفتن یه مقداری از مرغت رو هم به ما بده.

در 60 سالگی بازنشسته میشه ، اینو به کسانی میخوام بگم که میگن ای کاش زودتر شروع می کردیم و دیگه دیر شده و داریم پیر میشیم ، همیشه وقت هست دوستان.

ساندرز فکر می کنه چیکار کنم ؟ برم تو خونه بخوابم ؟ میگه نه ، من یه فرمولی برای پخت مرغ بلدم که این میتونه برام پولساز باشه ، تو ارتش خیلی ها استقبال می کردن.

میره یه رستوران به رئیس رستوران میگه ببخشید آقا من مرغ رو با یه فرمولی درست می کنم که خیلی خوشمزه میشه ، میخواین بپزم امتحان کنید؟

صاحب رستوران میگه : عمو جون برو بذار باد بیاد ، اینجا سرآشپز ما به 30 روش مرغ رو می پزه ، برو بینیم بابا دلت خوشه ها.

رستوران دوم ، رستوران سوم ، همه ی رستورانهای ایالت رو میره ، نمیشه ، میره یه ایالت دیگه ، رستوران صدم ، رستوران دویستم ، ششصدم ...

حتی حاضر نبودن یکبار بپزه و امتحان کنن ، هزار و نه رستوران رو میره و هیچ کس اصلا محل بهش نمیذاره.



رستوران هزار و دهم میگه حالا بپز ببینم چیه ، میخوره میبینه وای چه خوشمزه ، حالا چجوری با هم کار کنیم ؟

ساندرز میگه : بیا یه رستوران جدید راه بندازیم ، بودجه و امکانات از تو ، پخت از من.

چند وقت بعد اولین رستوران "کنتاکی" در امریکا راه اندازی میشه و در عرض کمتر از یکسال ، کنتاکی نه تنها در امریکا بلکه در تمام دنیا شعبه میزنه.

و آقای ساندرز با 99 دلار حقوق میلیاردر میشه ، ولی ... ولی

ولی هزار و نه بار بهش میگن نه ، هزار و نه بار تحویلش نمی گیرن ، هزار و دهمی گفت باشه.

من و شما هم اگر چنین پشتکاری داشته باشیم حتما حتما حتما موفق میشیم.

آقای جرالد ، ژورنالسته، یه مقاله برای نیوزویک می فرسته ، سردبیر مقاله رو می خونه و میگه مزخرفه و میندازه تو سلط زباله.

جرالد مقاله ی دوم رو می فرسته ، میره تو سطل.

مقاله ی سوم ، سطل.

مقاله ی دهم ، صدم ، سیصدم ، پانصدم ، تا ششصدم ...

یکی اومد پیش من گفت چه وضع مملکته زمینه ی کار نیست و ... گفتم چی شده ؟ گفت 3 بار برای یکی از نشریات ورزشی مقاله دادم چاپ نکردن ، اینا فقط برای فک و فامیلاشونه ! سه بار ؟ زحمت کشیدی !

مقاله ی ششصد و یکم آقای جرالد منتشر میشه و میگه او ! تازه فهمیدم چجوری باید بنویسم .

امروز آقای جرالد یکی از مشهورترین ژورنالیست های دنیاست ، قیمت یک مقاله ی چند سطری که بنویسه چندهزار دلاره.

ولی من و شما یه کاری رو 4 بار بکنیم نشه میگیم ای بابا مملکت نیست ، چه وضعیه ! من باید برم کانادا ! ای بابا به خاطر 4 بار ؟ همین ؟

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط سید سینا ایزدپناه در تاریخ 1392/10/21 و 12:50 دقیقه ارسال شده است

سلام.عالی بود واقعا خیلی خوشم اومد.امیدارم همه ما پشکار قوی داشته باشیم..
شکلکشکلکشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ایا از مدیریت و مطالب جدید سایت رضایت دارید؟
    ویدئوی ما در آپارات

    آمار سایت
  • کل مطالب : 764
  • کل نظرات : 180
  • افراد آنلاین : 20
  • تعداد اعضا : 195
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 74
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 206
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 661
  • بازدید ماه : 661
  • بازدید سال : 32,768
  • بازدید کلی : 367,938
  • کدهای اختصاصی

    اسلایدشو

    نمونه سوال هشتم